۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

دنیای من

ای نـگـاهـت رونــق فــردای مـن


در تو معنی می شود دنیای من

قربان یار

ای کاشکی به عالم تا چشم کار میکرد


دل بود و آدم آن را قربان یار میکرد


چشم تو


بیـسـتون هـیچ، دمـاوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود


نامه دل

نامه را گر می بری قاصــد زبانـــی هم بــگو


نامه را آهسته وا کن دل در آن پیچیده است


همدم نفسهایت

کاش

زمـــزمه ای بــودم از آوازی

بر لبــــ   تــو

میخـــوانـــدیـَـم

مــوقع ِ سـرخوشـــی هایتـــــ

تا دمــــی

همـــراه بـــودم

با نفـــس هایتــــ.....


نیلوفر ثانی

همیشه راهی هست

همیـــشه با تو
راهـــی هســتـــ
حتـــی
تــوی کـوچه های بن بســـتـــــ ....


خیام

گویند که دوزخـــی بود عاشـــق و مست


قولی است خلاف دل در آن نتــوان بست


گر عاشق و مست دوزخی خواهـــــد بود


فردا باشد بهشـت همچـــــون کف دست


باران

می شمارم


دانه دانه باران را


در خیابانهای بی تـــو


وقتی


آوار می شود ،


جنونی که تازگی ندارد،


بر ســـرم


خراب تر ازین نمی شوم این روزها...


عکس تـــو

عکس تـــو را


به سقف آسمان سنجاق میکنم


حال که این روزهــا


از فرط دلتنــــگی


چشمانم مدام رو به آسمـــان است


بگذار تـــو در قـاب چشمانم باشی...

 

نهایت درد

من فراموش نکردم


من از نهایت درد؛


به بی حسی رسیدم. . .