گویند که دوزخـــی بود عاشـــق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتــوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهـــــد بود
فردا باشد بهشـت همچـــــون کف دست
می شمارم
دانه دانه باران را
در خیابانهای بی تـــو
وقتی
آوار می شود ،
جنونی که تازگی ندارد،
بر ســـرم
خراب تر ازین نمی شوم این روزها...
عکس تـــو را
به سقف آسمان سنجاق میکنم
حال که این روزهــا
از فرط دلتنــــگی
چشمانم مدام رو به آسمـــان است
بگذار تـــو در قـاب چشمانم باشی...