۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

مهرداد احمدی

با سلیقه گره می‌زنی


در روسری سفیدی


زیبایی‌ات را؛


یک بقچه شکیبایی از جهان کم می‌شود...


شرابی تو


بدین افسونگری وحشی نگاهی


مزن بر چهره رنگ بیگناهی


شرابی تو شراب زندگی بخش


شبی مینوشمت خواهی نخواهی


خاطره

بر سرم سایه نکن

بگذار باران کمی از روزهایی که با تو خاطره نکرده ام را
با خود ببرد...


دریا

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:


قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد


خورشید

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند


سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند


چشمان تو

با جمله ی رندان جهان هم کیشم


خیام ترانه های پر تشویشم


انگار شراب از آسمان می بارد


وقتی که به چشمان تو می اندیشم


مـاه آسمان

بسیـار تماشایی و آراسته ای


از رونق مـاه آسمان کاسته ای


انگار نه انگار که مارا دیدی


از روی کدام دنده بر خاسته ای؟


نگاه

با نگاهت آتش می زنی

با دستت خاموش می کنی

چه کار است؟؟

نگاه نکن...



پ ن: والا ..!!

دل شکسته

بکن معامله ای و این دل شکسته بخر


که با شکستگی ارزد به صد هزار درست


بیدل

بیدلی در همه احوال خدا با او بود


او نمی دید و از دور خدایا می کرد