۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

یار فراموشکار


یادم نمی کنی و یادم نمی روی


یــادت بخیــر  یار فراموشــکار ما

بهشت جاودان



یاد رخسار تو را در دل، نهان داریم ما


در دل دوزخ، بهشت جاودان داریم ما


چشم تو

یک شب خیال چشم تو دیدیم به خواب


ز آن شب دگر به چشم ندیدم خواب را

خنده های تلخ

یک روز می رسد که بفهمی نداشتند


این خنده های تلخ کم از تازیانه ای


عشق آمد

یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد


بغضی نفس و گلوی او را آزرد


می خواست که عشق را نمایان نکند


اشک آمد و باز آبرویش را برد