۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

توبه

در جرم توبه کردن بودیم تا به گردن


از توبه های کرده این بار توبه کردم


درد بی دوا

دردی از او دارم و بس بی دواست


شهد شیرین لبش مشکل گشاست

دل من

دل من، در سبدی، عشق، به نیل تو سپرد

 

نگهش دار به موسئ شدنش می ارزد


آب

دور است سر آب ازین بادیه هشدار


تا غول بیابان نفریبد به سرابت


دیدار یار

دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن


در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن


سرو گل اندام

در مذهب ما باده حلال است ولیکن


بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است


یار می آید

دلم خوش است دلم خوش که یار می آید


خبر رسید به زودی بهار می آید


دوباره از رخ آیینه گرد میگیرم


که آب و آیینه امشب به کار می آید


پاییز

دست هایت را ببین!


دلم را ریخته ام کف دست هایت

و قرار است همین پاییز


دوباره سامان بگیرد


هوس بوسه هایی که به هم بدهکاریم...


می‌خواهی چه کار؟

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟


دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌


ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

یار

دردم از یار است و درمان نیز هم


دل فدای او شد و جان نیز هــــم