۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

همدم نفسهایت

کاش

زمـــزمه ای بــودم از آوازی

بر لبــــ   تــو

میخـــوانـــدیـَـم

مــوقع ِ سـرخوشـــی هایتـــــ

تا دمــــی

همـــراه بـــودم

با نفـــس هایتــــ.....


نیلوفر ثانی

همیشه راهی هست

همیـــشه با تو
راهـــی هســتـــ
حتـــی
تــوی کـوچه های بن بســـتـــــ ....


خیام

گویند که دوزخـــی بود عاشـــق و مست


قولی است خلاف دل در آن نتــوان بست


گر عاشق و مست دوزخی خواهـــــد بود


فردا باشد بهشـت همچـــــون کف دست


باران

می شمارم


دانه دانه باران را


در خیابانهای بی تـــو


وقتی


آوار می شود ،


جنونی که تازگی ندارد،


بر ســـرم


خراب تر ازین نمی شوم این روزها...


عکس تـــو

عکس تـــو را


به سقف آسمان سنجاق میکنم


حال که این روزهــا


از فرط دلتنــــگی


چشمانم مدام رو به آسمـــان است


بگذار تـــو در قـاب چشمانم باشی...

 

نهایت درد

من فراموش نکردم


من از نهایت درد؛


به بی حسی رسیدم. . .


وسوسه سیب

آغوشت را که باز می کنی برایم


گناه پدرم آدم را فراموش می کنم


بیچاره حق داشت


من هم تاب مقاومت ندارم


پیش وسوسۀ سیب!


وحید عمرانی

مهشید سادات

بانو!

آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش


و مثل یک ماهی


به آغوش من بیا


من هنوز دریا دریا


تو را دوست دارم ...


تنها تو

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز


جان جز سخن عشق نگوید هرگز


صحرای دلم عشق تو شورستان کرد


تا مهر کسی در آن نروید هرگز


ابوسعید ابوالخیر


تنها تو

دستانت ...

دو پیچک ظریفند


که عَشَقه وار


بر تنۀ قامتم می پیچند


و ناپدیدم می کنند


حالا دیگر ...


از من چیزی نمانده است


تنها تویی که پیدایی..


وحید عمرانی