۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

عشق

عشق داغ من

عشق ماه من

اشتباه من

اتفاق من...

دلدار

عقل دیوانه شد آن سلسله ی مشکین کو


دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست


عشق

عشقی که تورا نثار ره کردم


در سینه دیگری نخواهی یافت



زان بوسه که بر لبانت افشاندم

سوزنده تر آذری نخواهی یافت

خم ابروی تو

عشق من با خم ابروی تو امروزی نیست


دیرگاهی ست کزین جام هلالی مستم


عاشقی

عاشقی مقدور هر عیاش نیست


غم کشیدن صنعت نقاش نیست


عشق

عشق یعنی دیده بر در دوختن


عشق یعنی در فراقش سوختن


عشق


عشق شیریست قوی پنجه و میگوید فاش

هرکه از جان گذرد ، بگذرد از بیشه ما

بابا طاهر

عزیزون از غم و درد جدایی


به چشمونم نمانده روشنایی


گرفتارم بدام غربت و درد

نه یار و همدمی نه آشنایی

عکس تـــو

عکس تـــو را


به سقف آسمان سنجاق میکنم


حال که این روزهــا


از فرط دلتنــــگی


چشمانم مدام رو به آسمـــان است


بگذار تـــو در قـاب چشمانم باشی...

 

حافظ

عقل میگفت که دل مسکن و ماوای من است

عشق خندید که یا جای تو یا جای من است