شبِ گیسوی تو از روز دلانگیز تر است
تیغِ ابروی تو از تیغِ تبر تیزتر است
باز اسکندرِ قهرِ تو به من میتازد
این ز اسکندرِ تاریخ که خونریز تر است
گفتهای چشمِ بزرگانِ زمانه تنگ است
قامتِ من مگر از ارزن و کَه ریز تر است ؟
فصلها رنگ برنگند برایِ تو ولی
فصلهایم همه پاییزی و پاییز تر است
چَشمِ تو خیس ز هجرانِ کسی دیگر بود
از غمِ هجرِ تو چَشم و دلِ من نیز تر است
شعرِ من پُر ز غم و غصهی بیهم شدن است
حالم امّا ز خودِ شعر غمانگیز تر است
( حسن خرّمی - مرداد 1392 )
مرا دوست بدار! به سان ِ گذر از یک سمت خیابان به سمتی دیگر: اول به من نگاه کن. بعد به من نگاه کن. و بعد، باز هم مرا نگاه کن! "جمال ثریا"
با من قدم میزنی...
شانه به شانه ام می آیی....
برای من فرق ندارد حضورت باشد؛
خاطراتت ؛
یا حتی توهمت...
من تنها نیستم..
تو با منی....
آن هم شانه به شانه...
"ع.باران"
نگران نباش اگر لبهای تو را سانسور میکنند شعرهای مرا نقطهچین... از این به بعد، در چاپخانههای زیرزمینی تو را خواهم بوسید! "رضا کاظمی"
حافظا
میدانم هزاران نفر را پیچاندهای..
اینبار،
حواست اینـجا باشد
این یکی را گوش کن!
اول فکر کن، بعد جواب بده!
نیت میکنم به نام او
به نام فراموش کردنش
به نام راهی، برای فراموش کردنش...
- یوسف گم گشته باز آید به کنعان - ....
حافظا،
همین تو مرا اُسگُل نکرده بودی،
که کردی!
"امین منصوری"
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
" دوستم داری ؟" را از من بسیار بپرس !
" دوستت دارم " را با من بسیار بگو !