۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

محمدرضا واحدی

چشم هایم را می بندم


این بــــــــــــــــــــــاران ...


شنیدنی ست!...



ابرو گشاده

چو  وا  نمیکنی  گرهی  خود،  گره   مشو



ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

چشمان تو

چشمان تو سیاهی را گر گرفته اند


خورشید را به باد تمسخر گرفته اند


معجزه

چیزی شبیه به معجزه است!...

وقتی هر شب به خیر می گذرد...

بی آنکه کسی به تو بگوید :

شب به خیر...

حسین منزوی

چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است


یک صندلی برای نشستن کنار تو


گل من

چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم


خواستی گل نشوی تا به تو عادت نکنم


نقاب

چشمانم را می بندم

نقابت را بردار


بگذار صورتت هوایی بخورد!..


دنیای بی تو

چند وقتیست مدادرنگی هایم تکلیف خود را نمیدانند


آسمان را کبود میکشند


برگ ها را زرد


چراغ های شهر را خاموش


و دنیارا


سیاهی مطلق  ...


فراموشی

چو کس با زبان دلم آشنا نیست

چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر

که از یاد یاران فراموش باشم