۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

لرزید ستون فقراتم

می خواستم آشفته نباشد حرکاتم
وارد شد و لرزید ستون فقراتم


وارد شد وجان کــاملاً از کــالبدم رفت  
داده است ولی وعده ی یک بوسه، نجاتم


با نذر و نیازم  اگر از راه می آمد
از دست نمی رفت حساب صلواتم


این شدت شیرین ، هیجان در رگم انداخت
در چای  چه ها ریخته ای جای نباتم...؟!!


اینقدر مشو خیره به ساعت مچی‌ات، باز
بنشین نفسی شعر بخوان ، مست صداتم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد