۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

من حسینم

من حسینم که جهان واله و حیران من است


ابر و باد و مه و خورشید به فرمان من است


جد من احمد مختار قریشی نسب است


پدرم حیدر کرار امیر عرب است


مادرم فاطمه خود خلقت جهان را سبب است


من حسینم ضربان دل من یا زهراست


نقش دیوار و در منزل من یا زهراست


شهریار

سرو بلند من که به دادم نمیرسی


دستم اگر رسد به خدا می رسانمت



فاضل نظری

سر مغرور من با میل دل باید کنار آمد


که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد


مست

مست شد خواست که ساغر شکند عهد شکست


فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست؟


عجیب است

کمی گیجم کمی منگم عجیب است


پریده بی جهت رنگم عجیب است


تورا دیدم همین یک ساعت پیش


برایت باز دلتنگم عجیب است


بهادر یگانه

با مرگ هم آغوش شدم در ره وصلت
صد شکر که از دلبر خود کام گرفتم

ابوالحسن ورزی

رسواتر از آن کردمت ای دیده که بودی


داد دل خود را ز تو بدنام گرفتم

ظهیر فاریابی


تو تا ز شرم فکندی به چهره زلف سیاه


فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت

مهدی سهیلی

گفتم:شب مهتاب بیا،نازکنان،گفت


آنجا که منم،حاجت مهتاب نباشد

حسین منزوی

وقتی تو گریه می کنی


ای دوست در دلم


انگار که ابرهای جهان گریه می کنند..