ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جانفشانی ما
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
با جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوی
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دست آرم تو را بعدآ گرفتارت شوم
قلم بتراشم از هر استخوانم
مرکب گیرم از خون رگانم
بگیرم کاغذی از پرده ی دل
نویسم بر تو دوست مهربانم
دلم برای یک نفر تنگ است
نه میدانم نامش چیست
و نه میدانم چه می کند
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم
لبخندش را هم ندیده ام
فقط میدانم که باید باشد و نیست !!