۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

شراب

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک


از آن گنــاه که نفعــی رسد بغیــر چه باک

اسیــــــــــــر


ای که به دام تو اسیــــــرم اسیــــــــــــر

لذت دیوانگی از من مگیــــــــــــــــــــــــــر


آتش عشق


از ســــوز مـحـبـت چـه خبـر اهــل هوس را

این آتش عشق است نسوزد همه کس را


دنیای من

ای نـگـاهـت رونــق فــردای مـن


در تو معنی می شود دنیای من

قربان یار

ای کاشکی به عالم تا چشم کار میکرد


دل بود و آدم آن را قربان یار میکرد


چشم تو


بیـسـتون هـیچ، دمـاوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود


نامه دل

نامه را گر می بری قاصــد زبانـــی هم بــگو


نامه را آهسته وا کن دل در آن پیچیده است