۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

توبه

در جرم توبه کردن بودیم تا به گردن


از توبه های کرده این بار توبه کردم


بهشت جاودان



یاد رخسار تو را در دل، نهان داریم ما


در دل دوزخ، بهشت جاودان داریم ما


دوستت دارم


گوش تلفن کر

دوستت دارم را


امشب ...


در گوش خودت


خواهم گفت!


نسرین علیزاده

تخت خوابم مرض قند گرفت


اینقدر که رویاهای شیرین با تو بودن را


به خوردش دادم!


محمدرضا واحدی

چشم هایم را می بندم


این بــــــــــــــــــــــاران ...


شنیدنی ست!...



ماندانا حمیدی

پیله ام را شکافتم


برای نوشیدن نور


و از میان نورها دست تو پیدا شد


من از نگاه تو خواندم که ...


پروانه شدن نزدیک است!...


دانیال رحمانیان


خیلی کوچک نیستم


تنها چند سال


از من بزرگ ترند


غمهایم...


وحید عمرانی

آغوشت را که باز می کنی برایم


گناه پدرم آدم را فراموش می کنم


بیچاره حق داشت


من هم تاب مقاومت ندارم


پیش وسوسۀ سیب!


پوپک ریاضی


تابستان ...


زیر لباسهامان


به یک اندازه گُر می گیرد


تو کم می آوری


یقۀ پیراهنت باز می شود


و آستین هایت کوتاه می آیند


اما من


با زنانگی ام کنار می آیم


تا تو


مردانگی ات گُر نگیرد


و دلت مرا نخواهد


شاید خدا نمی داند


روسری های من


برای اتفاقات بزرگ


کوچکند.....

بابک حسین زاده برجویی

سرمه می کشی در چشم

باز می کنی گیسو


شرم می کند آهو ...