غیر از گل یاد تو کسی دور و برم نیست
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
پر از اشکم اما میخندم به سختی
خدایا!عاشقم،عاشق ترم کن
سراپا آتشم،خاکسترم کن
خویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی
خدا به خیر کند شوق من به عشق تو را
که برگ خشکم و با آتشی هم آغوشم
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتنـد: نشـد!
چه کنم دست خودم نیست که یادت نکنم
خواستی گل نشوی تا به تو عادت نکنم
جهان مست از می نام تو باشه
دو بیتی بسته ی کام تو باشه
شناسنامم زمانی کامله که
تو برگ دومش نام تو باشه
جز یاد تو در دلم قراری نبود
ای دوست به جز تو غمگساری نبود
دیوانه شدم زعقل بیزار شدم
خواهان تو را به عقل کاری نبود