دلم محراب زیبایی چو ابروی تو میخواهد
بهانه کرده و تنها ،گل روی تو میخواهد
من به تو جان میسپارم دل که قابل دار نیست
غیر از گل یاد تو کسی دور و برم نیست
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
پر از اشکم اما میخندم به سختی
خدایا!عاشقم،عاشق ترم کن
سراپا آتشم،خاکسترم کن
خویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی
خدا به خیر کند شوق من به عشق تو را
که برگ خشکم و با آتشی هم آغوشم
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتنـد: نشـد!