تو نوشین لب میان جمع خاموشی ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام می گیرد
مهدی سهیلی
تــو مـپنـدار کـه از یـاد تـو را خـواهـم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
که این دو فتنه به هم میزنند دنیا را
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
نغز تر آید که گل از دست زشت
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن می ارزد
آنچنان کز برگ گل عطـر گلاب آید برون
ای که منع گریه ی بی اختیارم میکی
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
از یک نگاه گرم تو رنگم پریـده است
قربان او شوم که تو را آفریده است
از عالمی گسست دلم بسته ی تو شد
محبــوب من،تــو بـا همه عــالــم بـرابـری