۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

چوپان

با دیدن تو دست و دلم می لرزد


زیبایی تو چقدر وحشتناک است


انگار که چاره ای ندارم دیگر


دختر!پدر تو بود چوپان می خواست؟


سکوت

با هیچ کلامی


به جز سکوت


نمی توانم


وسعت نبودنت را


تفسیر کنم...


یارا


به چشمک این همه مژگان به هم مزن یارا

که این دو فتنه به هم می‌زنند دنیا را

با تو

با تو مرا سوختن اندر عذاب


به که شدن با دگری در بهشت


بوی پیاز از دهن خوبروی


نغز تر آید که گل از دست زشت


چشم تو


بیـسـتون هـیچ، دمـاوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود


مهشید سادات

بانو!

آن پیرهن قرمز پولک دارت را بپوش


و مثل یک ماهی


به آغوش من بیا


من هنوز دریا دریا


تو را دوست دارم ...


مثل یک مرد

بـا همیــن زَن بـودنــمـــ . . .

تـــنهـا ایــستـاده امـــ

کــنــار ِتـمامــِ نـبـودنــ هــایـت مثــلِ یـکـــ

مـــَــرد!!!...

الهی که


به حق ساقی کوثر وجودت بی بلا باشد

سر دستت علی گیرد، نگهدارت خدا باشد