۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

من حسینم

من حسینم که جهان واله و حیران من است


ابر و باد و مه و خورشید به فرمان من است


جد من احمد مختار قریشی نسب است


پدرم حیدر کرار امیر عرب است


مادرم فاطمه خود خلقت جهان را سبب است


من حسینم ضربان دل من یا زهراست


نقش دیوار و در منزل من یا زهراست


مست

مست شد خواست که ساغر شکند عهد شکست


فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست؟


بغلم کن دریا

من آمده ام که با تو راهی بشوم


آنی که تو از دلم بخواهی بشوم


دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!


می خواهم از این به بعد ماهی بشوم


حسرت دیدار تو

من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم


به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم


عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست


اشتیاق است که هر لحظه به تو،من دارم


آن دل که تورا خواست به صد جان ندهم


من دل به کسی به جز تو آسان ندهم
دردی که گران خریدم ارزان ندهم
 

صد جان بخرم در آرزوی دل خویش

 
آن دل که تورا خواست به صد جان ندهم

من میشکنم

من میشکنم با هر ترانه که میشنوم


با هر لحظه که میگذرد


با هر خاطره که تر میشوم میشکنم


من میشکنم هر لحظه در خودم میشکنم


و از خدا میخواهم نجاتم دهد...


باران

می شمارم


دانه دانه باران را


در خیابانهای بی تـــو


وقتی


آوار می شود ،


جنونی که تازگی ندارد،


بر ســـرم


خراب تر ازین نمی شوم این روزها...


نهایت درد

من فراموش نکردم


من از نهایت درد؛


به بی حسی رسیدم. . .


انگار تویی

ماه می تابد و انگار تویی میخندی


باد می آد و انگار تویی می گذری


چشمان شما

مانند دوتا رود که طغیان کرده


چشمان شما عجیب عصیان کرده


من خانه کهنه گلی خواهم شد


تو زلزله ای که شهر ویران کرده