حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
امیرنظام گروسی:
اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
بدو بخشم تن و جان و سر و پا را
جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی
نه چون حافظ که میبخشد سمرقندو بخا را را
دکتر سید محمود انوشه:
اگر آن مهرخ تهران بدست آرد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنی را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه برآن مهلقای ما که شورافکنده دنیارا
ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم
باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم
گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید:
کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
آمد رمضان هست دعا را اثری
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب
و باران را اگرمی بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز خوانده ای
خداپرست شده ام...