۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

شبی در شب ترین شبها

شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟

تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا؟


شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم

تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا؟


پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی

کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا؟


شناکردن میان خاک را بد من بلد هستم

تو اقیانوس موج آماج را هم می شوی آیا؟


نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا؟


ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا؟


برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا؟


شب افسانه ای با تو طلوع تازه ای دارد

تو در صبح اساطیری پگاهم می شوی آیا؟


صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف،عشق من

برای حرف نجوا، نعره چاهم می شوی آیا؟


پس از صد سال ا گر بد ترجمه کردی نگاهم را

به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا؟


تو شیرینتر از آن هستی که شادابیت کم گر

و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا؟



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد