۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

رخساره ی ماهش

گفتمش بی تو چه میباید کرد؟


عکس رخساره ی ماهش را داد


گفتمش هدم شبهایم کو؟


تاری از زلف سیاهش را داد..


نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

شراب می دهند هان ، دو دست را سبو بگیر
دو دست را بلند کن ، بلند شو وضو بگیر
سبو وضو گرفته با ، شراب سرخ چشم تو
وضو گرفته با گلاب ناب سرخ چشم تو
بیا و سرمه ای به سایه های پلک شب بکش
تو سرخی انار را به لب بزن ، به لب بکش
عبیر و عود و مشک را سپند دانه دانه کن
چراغ داغ باغ را تجلی جوانه کن
طلوع دفع شمس را به صبح من غزل بگو
دو بیت از شکر بخوان ، سه مصرع از عسل بگو
به احترام نور او قیام کن ، قیام کن
در آسمان ترین زمین ستاره زد ، سلام کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد