-
توبه
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 19:21
در جرم توبه کردن بودیم تا به گردن از توبه های کرده این بار توبه کردم
-
بهشت جاودان
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 19:19
یاد رخسار تو را در دل، نهان داریم ما در دل دوزخ، بهشت جاودان داریم ما
-
دوستت دارم
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:33
گوش تلفن کر دوستت دارم را امشب ... در گوش خودت خواهم گفت!
-
نسرین علیزاده
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:23
تخت خوابم مرض قند گرفت اینقدر که رویاهای شیرین با تو بودن را به خوردش دادم!
-
محمدرضا واحدی
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:21
چشم هایم را می بندم این بــــــــــــــــــــــاران ... Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 شنیدنی ست!...
-
ماندانا حمیدی
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:19
پیله ام را شکافتم برای نوشیدن نور و از میان نورها دست تو پیدا شد من از نگاه تو خواندم که ... پروانه شدن نزدیک است!...
-
دانیال رحمانیان
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:17
خیلی کوچک نیستم تنها چند سال از من بزرگ ترند غمهایم...
-
وحید عمرانی
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:14
آغوشت را که باز می کنی برایم گناه پدرم آدم را فراموش می کنم بیچاره حق داشت من هم تاب مقاومت ندارم پیش وسوسۀ سیب!
-
پوپک ریاضی
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:13
تابستان ... زیر لباسهامان به یک اندازه گُر می گیرد تو کم می آوری یقۀ پیراهنت باز می شود و آستین هایت کوتاه می آیند اما من با زنانگی ام کنار می آیم تا تو مردانگی ات گُر نگیرد و دلت مرا نخواهد شاید خدا نمی داند روسری های من برای اتفاقات بزرگ کوچکند.....
-
بابک حسین زاده برجویی
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:58
سرمه می کشی در چشم باز می کنی گیسو شرم می کند آهو ...
-
مهرداد احمدی
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:46
با سلیقه گره میزنی در روسری سفیدی زیباییات را؛ یک بقچه شکیبایی از جهان کم میشود...
-
ریحانه السادات موسوی
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:39
خنده که می کنی، غزل می شوند ... سی و دو شعر سپید!
-
بابا طاهر عریان
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:33
الهی دشمنت را خسته بینم به سینه اش خنجری تا دسته بینم سر شو آیم احوالش بپرسم سحر آیم مزارش بسته بینم
-
صدیقه زیارتی
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:28
نوازشهای پنهانی، تو بانو گلاب ناب کاشانی، تو بانو همین جا، پای آلاچیق، نم نم سرود «باز بارانی» تو بانو
-
علی چاروسائی
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 شرجی شده است موهایت را باز کن بگذار نسیمی بوزد...
-
زن
شنبه 23 دیماه سال 1391 17:26
زن گریه های روز و شبش فرق می کند سر دردهای بی سببش فرق می کند گر چه اسیر کشمکش سیب و گندم است اما برای عشق تبش فرق می کند می خندد و به روت نمی اورد ولی لبخند عشوه و غضبش فرق می کند باید درست ساعت دو عاشقش شوی یک ثانیه جلو ,عقبش فرق می کند زن "نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت" هر لحظه طعم سرخ لبش فرق می کند روز...
-
قهوه ای ِ چشم تو
جمعه 22 دیماه سال 1391 20:10
من شاعر بی بضاعت پیر شده از زندگی ِبدونِ تو سیر شده من عاشق رنگ های گرمم بانو با قهوه ای ِ چشم تو درگیر شده
-
شرابی تو
جمعه 22 دیماه سال 1391 19:30
بدین افسونگری وحشی نگاهی مزن بر چهره رنگ بیگناهی شرابی تو شراب زندگی بخش شبی مینوشمت خواهی نخواهی
-
باران
جمعه 22 دیماه سال 1391 19:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هوای باران شدن کرده ام از آن بارانهای دور دست از آن بارانها که می بینی ابرها را با خود به زمین می کشند ها ! از آن باران ها ...
-
ابرو گشاده
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 23:11
چو وا نمیکنی گرهی خود، گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
-
ماه من
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 23:09
ماه من پرده ازآن چهره زیبا بردار تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد
-
پاییز
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 17:10
پاییز چه عاشقانه هایش خوش بود باران زدنِ به شانه هایش خوش بود هر دم به بهانه ای بهاری بودیم پاییز همین بهانه هایش خوش بود
-
خرابت شدم
جمعه 1 دیماه سال 1391 19:34
همه آبادنشینان ز خرابی ترسند من خرابت شدم و دم به دم آبادترم
-
حامد (سهند )ابراهیمی
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 19:29
دیدنت آغاز یک حس بهاری در من است آینه از شرح آن تصویر زیبا الکن است در مشام من که عمری چشم بر راه توام هر نسیمی قاصد بوی خوش پیراهن است سبز خواهد شد دو چشم منتظر از دیدنت حسن یوسف های گم گشته بهار آوردن است عهد بستم با تو بودن را و میمانم قسم به خداوندی که جاری توی رگهای من است اشک شوق است اینکه می بارد ز چشمانم مدام...
-
الهی
شنبه 18 آذرماه سال 1391 11:05
الهی… نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست...
-
خاطره
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:41
بر سرم سایه نکن بگذار باران کمی از روزهایی که با تو خاطره نکرده ام را با خود ببرد...
-
راهرفتن تو
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:33
و راه رفتن تو طوری بود که باغ ها با نخ پیراهن شان مشغول می شدند تا چشم شان به شما نیفتد و شرمنده ی خود نباشند...
-
بهانه ی زندگی
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:33
هربار می خندی تعادل این شهر به هم می خورد اما بخند زندگی را برای از نو ساخته شدن بهانه ا باید...
-
عکس رخ مهتاب
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:21
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده بر آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
-
دریا
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:20
بس که دلتنگم اگر گریه کنم، میگویند: قطرهای قصدِ نشاندادنِ دریا دارد