مرغ آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر ؟
کاین چنین رفت، یادش بخیر
تازگی از دیگران دل میبری
هرکه بامش بیش با او میپری
تخم خود را لااقل از ما مگیر
تاکه با خاگینه ات گردیم سیر
من زنم ...
در گلوی زمین
گیر کرده ام
قدری حرف میخواهم
و کمی آزاد !!!ی
دوباره سیب
بچین حوا
من خسته ام
بگذار از اینجا
هم بیرونمان کنند ...