من حسینم که جهان واله و حیران من است
ابر و باد و مه و خورشید به فرمان من است
جد من احمد مختار قریشی نسب است
پدرم حیدر کرار امیر عرب است
مادرم فاطمه خود خلقت جهان را سبب است
من حسینم ضربان دل من یا زهراست
نقش دیوار و در منزل من یا زهراست
من آمده ام که با تو راهی بشوم
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم
من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم
به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم
عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست
اشتیاق است که هر لحظه به تو،من دارم
من میشکنم با هر ترانه که میشنوم
با هر لحظه که میگذرد
با هر خاطره که تر میشوم میشکنم
من میشکنم هر لحظه در خودم میشکنم
و از خدا میخواهم نجاتم دهد...
می شمارم
دانه دانه باران را
در خیابانهای بی تـــو
وقتی
آوار می شود ،
جنونی که تازگی ندارد،
بر ســـرم
خراب تر ازین نمی شوم این روزها...
مانند دوتا رود که طغیان کرده
چشمان شما عجیب عصیان کرده
من خانه کهنه گلی خواهم شد
تو زلزله ای که شهر ویران کرده