مـرد مـردستان منم، ماه غریبستان منم
وارث شب گریه های مرد نخلستان منم
با نـگاهی صد گره از کـار ها وا می کـنم
دشمن دون را به گریه خوار و رسوا می کنم
با اشـاره عـالمی را من گـلسـتان می کـنم
گر بخواهم یک جهان را خرد و ویران می کنم
من کریمم مِهر از دستان خُردم جاری است
هر که از من خواهشی دارد جوابم آری است
مرد جنگم ناخنم افغان من شمشیر من
شیر مردم ، تشنه ام ، خون گلویم شیر من
گرچه گفتم مرد جنگم ، آهنی بر ساق نیست
من زره دارم ولی جز بندی وقنداق نیست
خصم از فریاد من می ترسد و بیچاره است
پایگاه جنگ من در خیمه یک گهواره است
شیش ماهه کودکی با خصم و دشمن رو به روست
نیـست آبــی در بسـاطم ، هـرچه دارم آبــروست
یا شهید کربلا