پرید از جا کبوتر شد سه نقطه...
اگرچه غنچه بود اما بمیرم
صدای ضربه سیلی و آنگاهبه دست باد پرپر شد سه نقطه...
گمانم دخترک َکر شد سه نقطه...
تمام گردنش خون بود خون بود
کبودی رخ و زخم سر ِ اوبمیرم مثل مادر شد سه نقطه...
برایش مثل معجر شد سه نقطه...
نزن آقا ، نزن آقا یتیمم
خودم می آیم آقا کعب نی نهبه قرآن طاقتم سَرشد سه نقطه...
بیابان روز محشر شد سه نقطه...
و عمه بعد آن شب در خرابه
دو چشمش را به سختی باز کرد وعصای دست دختر شد سه نقطه...
کمی مهمان یک سر شد سه نقطه...
و حالا دختری کنج خرابه
صدایش در نمی آمد به گریهمریض احوال بدتر شد سه نقطه...
و اینجا قصه آخر شد سه نقطه...