بازوانت را به مستی حلقه کن برگردنم
تا بلرزد زیر بازوهای سیمینت تنم
چهره یه زیبایه خود را از رخ من وا مگیر
جز به آغوش چمن یا دامن من جا مگیر
راز عشق خویش را آهسته خوان در گوش من
جستجو کن عشق را در گرمیه آغوش من
من تو را تا بیکران ها من تو را تا کهکشانها
از زمین تا آسمانها دوست دارم می پرستم
من تو را همچون اهورا من تو را همچون مسیحا
همچون عطر پاک گلها دوست دارم می پرستم
من تو را با هستی خود با وجودم
عاشقم با خون خود با تار و پودم
من تو را با لحظه هایه انتظارم
عاشقم با این نگاه بی قرارم
من تو را همچون پرستو یاسمن ها نسترن ها
من تو را با آنچه هستی دوست دارم می پرستم