تـو دریـای من بـودی آغــوش واکن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
ترسـم که سر کوی تو را سیــل بگــیــرد
ای بی خبر از گریه ی مستانه ام امشب
تــرک آن زیـــبــا رخ فرخــنـــده حــــال
از محال است از محال است از محال
نیما یوشیج
تو نوشین لب میان جمع خاموشی ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام می گیرد
مهدی سهیلی
تــو مـپنـدار کـه از یـاد تـو را خـواهـم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تو نیستی
و من خسته ام از هرچه هست...
خسته...
ترک دین و دل نمودم ، ترک جان هم می کنم
هرچه گویی غیر عشقت ، ترک آن هم می کنم
تا باشدم جان در بدن ؛ از عشق می گویم سخن
عشق است جان جان من ؛ ای من بلا گردان عشق