گفتم:چگونه می کُشی و زنده می کنی؟
از یک نگــاه کُــشت و نگــاه دگـر کــرد
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گــر بوسـه بـر لبان او را حق کنـد حرام
بر جایگاهِ بوسه هایش بوسه می زنم
گر ببینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست
روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
گفتم:شب مهتاب بیا،نازکنان،گفت
گویند که دوزخـــی بود عاشـــق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتــوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهـــــد بود
فردا باشد بهشـت همچـــــون کف دست