۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

باران


هوای باران شدن کرده ام


از آن بارانهای دور دست


از آن بارانها که می بینی


ابرها را با خود به زمین می کشند ها  !


از آن باران ها...

 

ابرو گشاده

چو  وا  نمیکنی  گرهی  خود،  گره   مشو



ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

ماه من

ماه من پرده ازآن چهره زیبا بردار


تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد


پاییز


پاییز چه عاشقانه هایش خوش بود


باران زدنِ به شانه هایش خوش بود


هر دم به بهانه ای بهاری بودیم


پاییز همین بهانه هایش خوش بود


خرابت شدم

همه آبادنشینان ز خرابی ترسند


من خرابت شدم و دم به دم آبادترم