۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۩۞۩ دلــــــتنگی بهـــــــادر ۩۞۩

دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدارا / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

مهدی عرب سرخی

به عشقت روز و شب بانو همیشه ما گرفتاریم

به یادت هم سحر خوردیم و هم مشغول افطاریم

از عشقت دست برداریم ما؟! نه ! بیخیالش شو

به قول آق نقی اصــلا " مگه میشه ؟! مگه داریم ؟! "


قلبم


حفره ای بود پر از خون وسط سینه من

مهرت افتاد به قلبم، ضربان شکل گرفت


حامد عسکری

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!

 

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!

 

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...

 

آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...

 

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد

امیرحسین آقاطاهر

عجب لبخندِ با حالی، تو با لبخند می باری...

مونالیزا شدی در بغض خود لبخند میکاری 

کنارت هر کجا باشم، کمی عالی تر از خوبم

بگو بی حاشیه، یک جمله: "من را دوستم داری!"

مرا آرام کن با جمله هایت ؛ من تو را دارم

بگو از هر کسی غیر از خودم بیزارِ بیزاری 

بمان تا آخرش؛ مرسی که هستی پیش من عشقم!

در این دنیا ندارم غیر تو مبنا و معیاری

اگر باشی در این دنیا عجب آرامشی دارم!

برای کل غم هایم در این دنیا تو غمخواری

 

 

جابر استطاعت

آنقَـدَر بدبختی ام در دوری از تـو کامل است

می روم مهمــان ِ احسان ِ علیخانی شوم ...


چشمان خطرناک

باید بخرم با تو همه ثانیه ها را

رفتم بفروشم کمِ کم کُـلّیه ها را



چشمان خطرناک شما بیمه ندارند


بیرون نرو تا جورنکردم دیه ها را .!!

عشوه فروش

ای عشوه فروش !

با خریدار بســاز ...


فال می گیرم..

فال می خواهم بگیرم می شود نیت کنی؟

می شود با این غزل احساس سنخیت کنی؟


منطق لب های تو شد علت اشعار من

می شود با بوسه ای اثبات علیت کنی


طبع من گرم است، عشق من ندارد حد و مرز

تو زرنگی، می شود آن را مدیریت کنی؟


شعر من بی تو اهمیت ندارد نازنین

عشوه ای کن تا غزل را پر اهمیت کنی


عذر می خواهم حواسم چند بیتی پرت شد !

فال می گیرم..، دوباره می شود نیت کنی؟


رضا احسان پور

والله بانو جان! به قرآن! دوستت دارم 

یا نه! به جان هر دوتامان دوستت دارم

 

هر طور باشی... خوب یا بد... هر کسی باشی 

گیرم به فرض، اصلاً که شیطان ! دوستت دارم

 

آری! علی رغم تمام تلخ‌کامی‌ها 

شیرین‌ترین هستی؛ کماکان دوستت دارم

 

شاید قبولش سخت باشد اندکی امّا 

آه! از صمیم قلبم، از جان... دوستت دارم

 

حتی به عشقم  ذرّه‌ای ایمان نداری

من با همین سستی ایمان، دوستت دارم

 

هر لحظه بیش از پیش می‌خواهم تو را... اما

از قبل.. بعداً.. 

بیشِ از الان ، دوستت دارم...


چشمهای میشی

عاقبت با یک غزل او را هوایی میکنم

بعد عاشق کردنش خود را فدایی میکنم


گفته اند او عاشق شعر است و شاعر پیشگی

با همین ترفند از او دلربایی میکنم..!


من که "شاعر " نیستم اما به عشق او چنین

در میان دوستان " شاعر نمایی" میکنم!!


قلب او سنگیست من میکوبمش با شعر ناب

کعبه ای میسازم از آن و خدایی میکنم


او طلسمم کرده با آن چشمهای میشی اش

شعر میخوانم نگاهش را گدایی میکنم


من به اعجاز "غزل" بر قلب انسان واقفم

آخرش هم با " غزل" او را، هوایی میکنم